اندیشه هایی در خور ایام فاجعه و تصویر آن

1-تلویزیون همانند همیشه سعی دارد که به ملت ایران بقبولاند که  "فلسطین پاره تن ماست". اگر اراده حاکم بر این رسانه واجد حساسیتی اخلاقی می بود، در برابر این بی تفاوتی عمومی نسبت به فاجعه از خود حساسیت نشان می داد و مخاطب خود - مردم ایران- را متهم می کرد و سعی در بیدار کردن وجدان خواب آنها داشت( بی تفاوتی که به قول بهمن احمدی امويی "در خيابان های تهران، محل کار و هر محفلی که می نشينم، جرات ندارم از فلسطين و فلسطينی ها حرف بزنم. مبادا بشنوم حق شان است"). در مقابل این رسانه تمام دنیا و بیشتر از همه جهان عرب را-در حضور مخاطبان ایرانی- متهم به بی وجدانی می کند.این جلوه ای دیگر از پیوند ارگانیک پفیوزی مشترک ایدئولوژی و مردم است:
ادامه نوشته

گرم ها گرم تر می شوند

برای م.ا(پ)

عابر

روزِ لبخند تو را می بلعد

تاکسی دور می زند و چهار، دو می شود، دو، یک

آن شب آواره را به یاد داری؟

شبی که سیخ سیخ کاج ها، نور تنت را

از ماه می گرفت و پس می داد

شبی که من از دو ماه آویزان بودم:

زمین

گرم

اشتیاق

خورشید می رود و هزار خورشید قرمز شهر را فتح می کنند

حرارت فرار می کند پشت شمشاد ها

وما به دنبالش

 

تصویرها می مانند

گرم ها گرم تر می شوند

ومن به خواب می روم

22 دی 1387

شعر واپسین

تقدیم به م.ا(پ)

"...و وقتی بلند می شود، برف خوانده هایش لایه لایه رویش را سفید کرده است"*

"تو را نه

آن یکی"

بههممیپیچیم

***

پوسته ات را می کنم

رویت دراز می کشم

***

می خواهمت

"تو عجب کثافتی هستی"

سیگار چاه می کند

***

کلافه ام

" نه،

اینقدر سریع نباش

نه...آهسته تر"

لاغر تر می شوی

***

از همین حالا گیج می خورم

478

***

دومین برگ قطورت را ورق می زنم و به چاه می رسم

چیزی از من کنده شده

چیزی من از آن کنده می شوم

بیست و هفت سال و دوازده روز سقوط  می کنم

پ رت می شوم

نوری سپید وسرخ چشمانم را می آزارد.

19 دی 1387

*کودک کتابخوان، خیابان یک طرفه، والتر بنیامین