گرم ها گرم تر می شوند
عابر
روزِ لبخند تو را می بلعد
تاکسی دور می زند و چهار، دو می شود، دو، یک
آن شب آواره را به یاد داری؟
شبی که سیخ سیخ کاج ها، نور تنت را
از ماه می گرفت و پس می داد
شبی که من از دو ماه آویزان بودم:
زمین
گرم
اشتیاق
خورشید می رود و هزار خورشید قرمز شهر را فتح می کنند
حرارت فرار می کند پشت شمشاد ها
وما به دنبالش
تصویرها می مانند
گرم ها گرم تر می شوند
ومن به خواب می روم
22 دی 1387
شعر واپسین
تقدیم به م.ا(پ)
"...و وقتی بلند می شود، برف خوانده هایش لایه لایه رویش را سفید کرده است"*
"تو را نه
آن یکی"
بههممیپیچیم
***
پوسته ات را می کنم
رویت دراز می کشم
***
می خواهمت
"تو عجب کثافتی هستی"
سیگار چاه می کند
***
کلافه ام
" نه،
اینقدر سریع نباش
نه...آهسته تر"
لاغر تر می شوی
***
از همین حالا گیج می خورم
478
***
دومین برگ قطورت را ورق می زنم و به چاه می رسم
چیزی از من کنده شده
چیزی من از آن کنده می شوم
بیست و هفت سال و دوازده روز سقوط می کنم
پ رت می شوم
نوری سپید وسرخ چشمانم را می آزارد.
19 دی 1387
*کودک کتابخوان، خیابان یک طرفه، والتر بنیامین
پرسه هایی بهنگام و نابهنگام در اندیشه و فرهنگ