تبی تند است این

استخوان و گوشت و رگ و پوست

دست به دست هم می سوزند

دود نمی شوند، بخار نمی شوند، خاکستر نمی شوند

تبی تند است این که نخواهد گذشت


روح عریان، حالا دیگر از شرم خود سرخ نمی شود

روح سرد هم عریان شده است

تبی تند است

تبی که نخواهد گذشت


لحظه خورشیدی است در درون

لحظه خورشیدی است که به بیرون پرتاب می شود

ذوب می شود، با چیزی می آمیزد، از چیزی رها می شود


چیزی در آن مرگش فرا می رسد

چیزی در آن، زمان رستاخیزش رسیده، سر باز می کند

تبی تند است این که نخواهد گذشت.

1389/12/11