تاملات سادی
انسان منزوی شاد کسی است که از تنفرش نسبت به ابژه های نفرتش لذت می برد، ساد به ما می گوید حتی رنج تن هم با شور روح به لذت بدل می شود، اتوس روشنفکری ما کمابیش از تحقیر ابژه نفرتش لذت می برد اما همزمان خود را قربانی ابژه تنفرش می یابد، این استثنا کردن خود، مالیخولیای لذت و رنجی است که به مرتبه خود آفرینی-تخریب گری ساد راه نمی برد، اتوس روشنفکری ته استکان لذت تحقیر را به شادباش حلقه بسته همپالگی می نوشد، و برای جبران فقدان لذت با هبیتوس لذت جویی ابژه های نفرتش شریک می شود.
راه دیگر ستایش ابژه نفرت در مقام آنچیزی است که نیست، ستایش توهم ذات انگارانه محقق ناشده ای از ابژه نفرت، الگو برداشته از عشق والدانه به فرزند جانی، اما این عشق بر اساس رابطه ای نمادین است و نه تاریخ عاطفی میان فردی، مالیخولیای عشق ورزی و نفرت باز هم تکرار می شود اما این بار اتوس خود شیفته-خیر خواه، خود را می ستاید، عشق و نفرت اتوس روشنفکری دو روی سکه یک درماندگی اند. فخر تفاوت، رنج سرکوب شده ی بیرون افتادگی و اختگی هم هست.
راه دیگر ستایش ابژه نفرت در مقام آنچیزی است که نیست، ستایش توهم ذات انگارانه محقق ناشده ای از ابژه نفرت، الگو برداشته از عشق والدانه به فرزند جانی، اما این عشق بر اساس رابطه ای نمادین است و نه تاریخ عاطفی میان فردی، مالیخولیای عشق ورزی و نفرت باز هم تکرار می شود اما این بار اتوس خود شیفته-خیر خواه، خود را می ستاید، عشق و نفرت اتوس روشنفکری دو روی سکه یک درماندگی اند. فخر تفاوت، رنج سرکوب شده ی بیرون افتادگی و اختگی هم هست.
+ نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۵/۰۵ ساعت 12:56 توسط صالح اولاد دمشقیه
|
پرسه هایی بهنگام و نابهنگام در اندیشه و فرهنگ